loading...
شهرام +خاطره ها+هالیوودی+5
بگذاربي صدا بميرم بازدید : 27 دوشنبه 05 فروردین 1392 نظرات (0)
برفهای بی هنگام
در باور بهار آب می شوند،
شکوفه های زودرس،
قربانی هميشگی تب و تاب روزهای آخر زمستانند.
در کوچه،
انفجار ثانيه هاست.
مردم آمده اند،
تا زردی را با آتش
و شادی را
با بهار
قسمت کنند

¤¤¤¤¤

پرنده گفت: « چه بویی، چه آفتابی، آه!
بهار آمده است
و من به جست و جوی جفت خویش خواهم رفت.»
( از شعر پرنده فقط یک پرنده بود- دفتر تولدی دیگر)

¤¤¤¤¤

کاش چون پرتو خورشید بهار
سحر از پنجره می تابیدم
از پس پرده ی لرزان حریر
رنگ چشمان ترا می دیدم
( از شعر آرزو- دفتر دیوار)

¤¤¤¤¤

سکوت چیست به جز حرف های ناگفته؟
من از گفتن می مانم، اما زبان گنجشگان
زبان زندگی جمله های جاری جشن طبیعت است
زبان گنجشگان یعنی: بهار، برگ، بهار
زبان گنجشگان یعنی: نسیم، عطر، نسیم
( از شعر ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد- دفتر ایمان بیاوریم...)

¤¤¤¤¤

تمام روز در آیینه گریه می کردم
بهار پنجره ام را
به وهم سبز درختان سپرده بود
( از شعر وهم سبز – دفتر تولدی دیگر)

¤¤¤¤¤

دختر کنار پنجره تنها نشست و گفت
ای دختر بهار حسد می برم به تو
عطر و گل و ترانه و سرمستی تو را
با هر چه طالبی به خدا می خرم ز تو
بر شاخ نوجوان درختی شکوفه ای
با ناز می گشود دو چشمان بسته را
می شست کاکلی به لب آب نقره فام
آن بال های نازک زیبای خسته را
خندید باغبان که سرانجام شد بهار
دیگر شکوفه کرده درختی که کاشتم
دختر شنید و گفت چه حاصل از این بهار
ای بس بهارها که بهاری نداشتم
(از شعر دختر و بهار- دفتر اسیر)
برچسب ها دختر و بهار/ ,
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 13
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 18
  • آی پی دیروز : 3
  • بازدید امروز : 13
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 13
  • بازدید ماه : 13
  • بازدید سال : 22
  • بازدید کلی : 1,196